جدول جو
جدول جو

معنی زبیر تمیمی - جستجوی لغت در جدول جو

زبیر تمیمی
(زُ بَ)
ابن اروح تمیمی. یکی از آن دو تن است که حامل سر مسلم بن عقیل و هانی بن عروه برای یزید بودند. عبیداﷲ زیاد پس از این که فرمان داد مسلم و هانی راگردن زدند هانی بن ابی حیۀ همدانی و زبیربن اروح تمیمی را مأمور رسانیدن سرها به حضور یزید ساخت. (از اخبار الطوال دینوری چ قاهره ص 242). و در تاریخ سیستان چنین آمده: شرطی بفرستاد (ابن زیاد) تا او را (مسلم بن عقیل را) بیاورند و بفرمود تا بربام قصر بردند، گردن او بزدند و سر و بدن او بمیدان انداختند و هانی بن عروه الوداعی و زبیربن اروح تمیمی را نیز گردن بزد و هر سه سر نزدیک یزید فرستاد. (از تاریخ سیستان ص 98). رجوع به طبری چ دخویه قسمت 2 ص 270 و 271 و 890 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

محمد بن حسین تمیمی طبنی مکنی به ابومضر اصل خاندان بنی طبنه است که علما و ادباء بسیاری از آن برخاسته اند و از خاندانهای مشهور قرطبه بوده است، مؤلف حلی المغرب بنقل از الجذوه آرد: وی شاعری است ادیب و مطلع بر فنون ادب و از خاندان شعر و فضیلت از بنی حمّان در روزگار مستنصر میزیسته است و فرزندانی داشته است که از فضلاء نامی بوده اند و بطوری که ابن حیان گفته است در تاریخ و علم انساب عرب نیز دست داشته است، یک روز هنگامی که وی با منصور بن ابی عامر مشغول باده گساری بود کنیزکی مغنیه، این دو بیت را که از اشعار اوست خواند:
صدفت ظبیه الرصافه عنا
و هی اشهی من کل ما یتمنی
هجرتنا فما الیها سبیل
غیر انا نقول کانت و کنا،
ابومضر از کنیزک خواست که تکرار کند، این موضوع که نشان میداد ابومضر کاملاً تحت تأثیر عظمت مقام منصور نیست و ادب لازم را رعایت نمیکند، بر منصور گران آمد و به اشارتی بعضی غلامان خود را فرمان داد کنیزک را بکشند و سرش را در طشتی نهاده بمجلس آورند، چون غلامان سر کنیزک نزد شاعر بیباک گذاردند، منصور گفت اکنون از کنیزک بخواه که شعرت را تکرار کند، ابومضر از این ماجری سخت درهم کوفته و شرمنده گشت، و بنقل از مسهب گوید: ابومضر از طبنه، مرکز زاب، بر منصور وارد شد و در آستان او اقامت گزید، این شاعر با مقام بلندی که در شعر و ادب داشت خالی از سبکسری و روحیات غیرمتعارف نبود، این چند شعر ازبهترین اشعار او است:
اجتمعنا بعد التفرق دهراً
فظللنا نقطع العمر سکراً
لایرانی الا له الا طریحاً
حیث تلقی الغصون حولی زهراً
قائلا کلما فتحت جفونی
من نعاس الخمار: زدنی خمراً،
(المغرب فی حلی المغرب ج 1 چ معارف مصر صص 201- 202)،
دکتر شوقی ضیف در تعلیقات المغرب آرد: حمیدی در الورقه و ابن الفرضی ترجمه وی را نوشته اند و ابن الفرضی گوید که وی در 394 هجری قمری درگذشته است، ضبی در البغیه گفته است که در 331 از طبنۀ مغرب وارد اندلس گردیده، و ابن بشکوال در الصله آورد: وی رئیس انتظامات حکام بنی عامر گردید و از دوستی ایشان برخوردار بود، (حواشی ج 1 المغرب فی حلی المغرب ص 201)، و رجوع به کتاب الانساب سمعانی و لغت زاب در معجم البلدان یاقوت حموی ومنتهی الارب گردد
لغت نامه دهخدا
(لَ)
ابن عطاردبن حاجب التمیمی. تقدم ذکر ابیه قال ابن عبدالبرّکان احدالوفد القادمین علی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم من بنی تمیم و احد وجوههم اسلم سنه تسع و لا اعلم له خبراً غیرذلک. قلت اخرج ابراهیم الحزنی فی غریب الحدیث من طریق ابن اسحاق، حدثنی محمد بن خالد عن حفص بن عبیدالله بن انس حدثنا انس ان عمر قال للبیدبن عطارد فی خبر کان له معه لا ام لک فقال بلی و الله معمه مخوله. و ذکر الامدی فی کتاب الشعراء ان لبیدبن عطاردبن حاجب ادرک الجاهلیه وانشدله فی ذلک شعراً و قال ابن عساکر کان من وجوه اهل الکوفه و لم یذکر ان له صحبه. (الاصابه ج 6 ص 6)
لغت نامه دهخدا
تمیمی بصری. از راویانست. وی از عمران بن حصین و یا (بگفتۀ برخی) با واسطۀ یک تن از عمران بن حصین نقل حدیث کند و فرزندش محمد بن زبیر از او روایت دارد. نسائی یک حدیث درباب نذر از او روایت کرده است. عباسی دوری بنقل از ابن معین گوید: از محمد بن زبیر پرسیدند آیا پدرت از عمران حدیث شنیده است و او گفته است پدرم از عمران حدیث نشنیده است. ابوالعرب صقلی زبیر را در جملۀ ضعفاء یاد کند. (از تهذیب التهذیب)
لغت نامه دهخدا